ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

مـــــــــــــــادر

ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﺍﺵ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﻫﻮﺵ

ﺑﻬﺘﺮﻧﺪ . ﺁﻥ ﻫﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺳﻔﺮ، ﺑﻪ ﻧﺎﺧﻦ

ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻻﮎ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ،

ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﭘﺪﯾﮑﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺑﺎﺷﮕﺎﻩ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻭ

ﺍﻧﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﻡ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ

ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛ ﺁﻥ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻧﺪ، ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﻨﺪ، ﻋﺸﻮﻩ

ﮔﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﻪ

ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﻧﺪ، ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﻏﺬﺍ ﻭ ﯾﮏ ﺩﯾﮓ ﭘﺮ

ﺍﺯ ﺩﻟﺸﻮﺭﻩ،

ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ،

ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ

ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻭﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ : "ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ

ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺭﯾﺨﺘﻢ !"

ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻋﻼﯾﻖ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ

ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ،

ﺳﺎﺯ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻬﻨﺴﺎﻟﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﻭ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺑﺮﺍﯼ

ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ

ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺭ ﭼﺎﺭﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﻏﻤﺒﺎﺭ

ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻨﺸﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯼ

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻣﻼﻝ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻠﻪ ﺍﺯ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭَﺝ ﻧﺰﻧﻨﺪ .... ﺁﻥ

ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﮐﻤﯿﺎﺑﯽ ﮐﻪ

" ﺯﻧﺪﮔﯽ" ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﻢ " ﺯﻧﺪﮔﯽ "

ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻨﺪ،

.

ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ

برای دانلود اینجا را کلیک کنید

هرشب به ذهن خسته ی من خطور میکنی ...



هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور

 

بانـــــــــــــو، شبیه خودت؛ ساده - پر غرور


من خواب دیده ام که شبی با ستاره ها

 

از کوچـــــــه های شهر دلم میکنی عبور


یا خواب من مثال معجزه تعبیر میشود

 

یا اینکه آرزوی تو را میبرم به گــــــــــور


بی تو، خراب، گنگ، زمینگیر میشوم

 

مانند شعرهای خودم؛ شکل بوف کور


کِی میشود میان کوچه... نه، صبر کن، نیا

 

میترسم از حسادت این چشـم های شور


تقدیر من طلسم تو بود و عذاب و شعر

 

از چشــــم های شرجیت اما بلا یه دور

 

ر، کامرانی

جاده تنهایی . . .



تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت

هنوز در من شمعی روشن است .

و من…

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند . . . ! 

خدایا آسمانت متری چند . . . ؟؟؟

خـــدایـــــا

آسمانت متری چند؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد

از این به بعد به مخلوقاتت
یک مترجم ضمیمه کن
اینجا هیچ کس
هیـچ کـس را نمـی فهمد

خدایا
ببخش که دیگه همش گلایه میکنم
آخه انصافم نمیدونم کجارفته