ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

¤همزادپنداری¤

گالری تصاویر سوسا وب تولز ﻋﺎﻗﺎ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭﮐﻪ ﻋﺎﻗﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﯾﻪ ﺧﺮ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﻂ ﺍﻟﮑﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺮ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭﺍﺳﺶ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎﻡ ﻫﻢ ﺯﺍﺩ ﭘﻨﺪﺍﺭﯾﺶ ﮔﻞ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻋﺎﻗﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺖ ﺧﺮ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨﻪ ﺯﺍﺭﺕ ﺧﻮﺭﺩ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺮ ﻫﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﺧﺮ ﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﻫﻮﺵ ﻫﻮﺷﺸﺸﺸﺶ ﺍِﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭ ﺍﺭﻭﻡ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ:ﺟﯿﻎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ12ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻔﺘﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﺯﺩ.ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﻻﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﻫﻤﺰﺍﺩ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟!!!

¤ذهن خلاق¤

گالری تصاویر سوسا وب تولز ﻋﺎﻏﺎ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﭽﻪ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﺎﻡ ﺷﻮﮐﻪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟؟ ﻋﺒﺎﺱ:ﻫﻤﺶ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺷﻤﺎﺱ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﻣﺎ:ﭼﺮﺍ ؟ﻣﺜﻞ ﺍﺩﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺒﺎﺱ:ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻥ؛؛؛ ﻣﺎ:ﻫﻤﯿﻦ؟!ﺧﺎﮎ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ!!!ﺣﺎﻻ ﭼﺮﺍ؟ ﻋﺒﺎﺱ:ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺒﯿﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺴﺘﯽ(ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻼ ﺳﺒﯿﻞ ﻋﺎﻏﺎ ﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ) ﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﻣﻌﺮﻓﺖ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﺳﺒﯿﻞ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﭼﺴﺐ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﺲ ﭼﺴﺒﻮﻧﺪﯾﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﻓﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺒﯿﻞَ ﺭﻭ ﺑﮑَﻨﯿﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺻﻠﯽ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺷﺪﻩ ﺫﻫﻦ ﺧﻼﻕ ﺩﺍﺭﯾﻢ؟؟!!

¤خاطره 1¤

گالری تصاویر سوسا وب تولز ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﯿـــــﺮﺳﺘﺎﻥ ﺁﯼ ﺷـــــﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ! ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﯿـــﻦٍ ﺣﺎﻝ ﺩﺭﺱ ﺧـــــــﻮﻥ(: !ﺳـــﻮﻡ ﺭﯾﺎﺿـــﯽ ﺳـــﻮﻧﺎﻣـــﯽ! ﯾﻪ ﭘﺴـــﺮٍ ﺳـــﻮﻡ ﺍﻧﺴـــﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﺵ ﺁﻗـــﺎ ﻫﯿﮑﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺣـــﺪٍ ﮔﺎﻭﻣﯿﺶ! ﻫﯽ ﻗﭙـــﯽ ﻣﯿـــﻮﻣﺪ ﺑﺎ ﻫــﺮﮐﯽ ﮐَــﻞ ﺑﻨﺪﺍﺯﯾﻦ ﺑــﺎ ﻣـــﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯿﻦ ﮐَﻠﺘﻮﻧﻮ ﻣﯿﺸﮑــــﻮﻧﻢ ﺟـــﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﯾﻦ ﺑﺎ ﻣــﻦ ﺩﻋـــﻮﺍ ﮐﻨﯿﺪ! ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺻُﺐ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽــﻪ ﻫﺎ ﺭﻑ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯿﺶ ﮐـــﺮﺩ ﮐﻪ ﻟﺒـــﺎﺱ ﭼـــﯽ ﭘﻮﺷﯿـــﺪﻩ ﮐﺖ ﺷﻠــــﻮﺍﺭ‎)‎ﺑﭽﻪ ﻣﺜﺒﺘﻢ ﺑﻮﺩ ﺧﻔــﻦ)!ﻫﯿﭽـــﯽ ﺯﻧﮓٍ ﺁﺧــــﺮ ﺷﺪ ﻫﻤـــﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﻤـــﻮﻥ ﺭﻑ ﭘـــﺮﯾﺪ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺶ ﮔﺎﺯﺵ ﮔـــﺮﻑ ﭘﺸﺖٍ ﭘـــﺎ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺍﻓﺘــــﺎﺩ ﺯﻣﯿــــﻦ««ﮔـــــﺮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻣــــــــــــﺐ»» ﺁﻗــﺎ ﻣــﺎﻡ33ﻧﻔـــﺮ! ( ﻧﺎﻣــــﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩﺗـــﻮﻧﯿﻦ ﺣﻘﺶ ﺑﻮﺩ)ﺭﯾﺨﺘﯿـــﻢ ﺳـــﺮﺵ ﺗﺎ ﻣﯿﺨـــﻮﺭﺩ ﺯﺩﯾـــﻢ,ﯾﻬـــﻮ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﮔﯿـــﺮ ﻭ ﺩﺍﺩ ﮔﻒ:ﮐـــﺮﻩ ﺍﻻﻍ! ﻋﻮﺿﯿــــﺎ!ﻣــﻦ ﺩﻭﻟﺘـــﯽ ﺍﻡ ﻣﻌــﺎﻭﻥ ﺍﺟــــﺮﺍﯾﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ!ﺁﻗــﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﮐﻨـــﺎﺭ ﺩﯾﺪﯾــــﻢ ﺭﺍﺱ ﻣﯿﮕﻪ(*_*):ﻟﺒـــﺶ ﭼـــﺎﮎ ﺧــــﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗــﺎﻧﮏ!ﻣــﺎﻡ ﻋﯿﻦٍ ﺍﺳـــﺐ ﻓـــﺮﺍﺭ ﮐــــﺮﺩﯾﻤﻤﻤﻤﻢ! ﻓـــﺮﺍﺩﺵ ﻫﯿﺸﮑـــﯽ ﻣــﺪﺭﺳﻪ ﻧﺮﻑ! ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻥ ﺧﻮﻧــــﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾـــﻦ ﭘـــﺮﻭﻧﺪﻩ ﺗﻮﻧﻮ ﺑﺪﯾــــﻢ!ﻣـــﺎﻡ ﺭﻓﺘﯿـــﻢ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻗﯿــﺎﻓﻪ ﺣـــﻖ ﺑﻪ ﺟــﺎﻧﺐ ﻣﻬـــﻢ ﻧــﯽ ﺁﻗﺎ ﻓﻮﻗﺶ ﯾﻪ ﻣــﺪﺭﺳﻪ ﺩﯾﮕـــﻪ!! ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺠـــﺎ ﺑﻮﺩ ﯾـــﺎﺭﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵٍ ﻣﺪﯾــــﺮﻣﻮﻧﻢ ﻣﯿﺸﺪ!ﻫﻪ(: ﻭﻟـــﯽ ﭼـــﻮﻥ ﻧﻤﯿﺨـــﻮﺍﺱ ﺑﭽـــﻪ ﻫﺎﯼٍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺳﺨــــﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺱ ﺑﺪﻩ1ﻫﻔﺘﻪ ﺍﺧــــﺮﺍﺟــــﻤﻮﻥ ﮐــــﺮﺩ! ﺩﻣــــﺶ ﮔــــﺮﻣﻤﻤﻤﻢ:ﺩﯼ

¤خصوصیات متولدین ماه های مختلف سال¤

خصوصیات متولدین ماه های مختلف سال در عشق ورزی..... حالا بگو متولد کدوم ماهی ؟؟؟ متولدین فروردین ماه : به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر میکند قلبا عاشق است و در عشق پا برجاست. ... ... ... ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین اردیبهشت ماه: عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پرشهامت است و موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین خرداد ماه: بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست. بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل اوپر از رویاهای عاشقانه است ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین تیر ماه: دلی نازک و پر از محبت و از دل سوختن می هراسد. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین مرداد ماه: عاشق پیشه است و بی عشق زندگی نمیکند. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین شهریور ماه: تا اخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خوهم داشت عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان استو در پی عشق حقیقی است. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین مهرماه: در امور عشق ورزیده است و زندگی اش پر از ماجراهای عاشقانه است ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیز به اثبات می رساند. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین ابان ماه: هیجان عشق برای او زیبا و پر از جاذبه است و در عشق صادق است ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین اذر ماه: خوش بین است و راستگو و شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین دی ماه: شاید در ظاهر بی احساس باشد ولی قلبی گرم و پر از عشق دارد ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین بهمن ماه: عشق خود را دیر ابراز میکند و عاشق ازادی است. اولین عشق اش قلبش را به تپش در میاورد و هرگز ان را فراموش نخواهد کرد ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ متولدین اسفند ماه: در عشق بی نظیر است. جذاب و پر نشاط است. احساساتی و رویایی است

¤فرشته کوچک¤

درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت : باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد. دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد. پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا... ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ <¤<(منتظر نظرات سازنده تون هستم پس لطفا نظربذارید)>¤>

¤داستان واقعی¤

ﺳﻼﻡ ﺩﻭﺳﺘﺎی خوب وبازدیدکننده محترم ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﮔﺬﺍشتم ﮐﺎﻣﻼ ﻭﺍقعیه ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎن بازدیدکننده ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ که بهم گفت بذارم توی وبلاگ تابقیه دوستان هم بخونن واستفاده کنن راستش خودم دوسه بارخوندم وتحت تأثیرقرار گرفتم یعنی واقعا دلم سوخت واز ته دل ناراحت شدم بخاطر رفتار غیر انسانی که با این جوون داشتن دلم میخواد مثل همیشه این داستان یابهتره بگم این خاطره رو بخونید وبرداشت خودتون رو به دوستاتون برسونید <><(منتظر نظرات="" سازنده="" تون="" هستم="" پس="" لطفا="" نظربذارید)="">¤> ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻫﺎ.......¤¤¤ ادامه مطلب ...