زن بود
ولی مردانه دل داد
مردانه دل باخت ...
در توحش ثانیه های پر حسرتِ سالیانِ زنده به گوری . . .
و نیست شد ؛
لابه لای رج های نخ نمای گلیم زیر پا
وقتی عوض میشد ،
که اوست یا گلیم ؛
که اینگونه به باد ضربه های چماق گرفته میشد
از دستان اویی که روزی \" عشـــق \" خوانده میشد
\" نفس \" ....
اما ، در اتاق نمور و مِه گرفته ی دود سیگار و تریاک ؛
دیگر نفسی باقی نیست ....
دیگر از اعجاز عشق ؛ خبری نیست ....