نام کتاب : من نمی ترسم
نویسنده کتاب : !rara! کاربر انجمن 98ia
سبک کتاب : عاشقانه
زبان کتاب : فارسی
تعداد صفحات : 115
قالب کتاب : Pdf
حجم کتاب : 2.4 مگابایت
خلاصه داستان
ن…… آیا اون کیه …. یه انسان؟…. یه شبح؟؟؟… یا یه موجود فرا زمینی؟؟ ….
. هیچکی نمیدونه ….اما دختر قصه ما بلاخره میفهمه اون کیه …… ا
ما کی و چه وقتشو خودتون بخونید دیگه….
با تشکر از سایت www.98ia.com و !rara! عزیز بابت نوشتن این رمانزیبا .
سلام ناهید گلم



خوبی عزیزکم؟
عزیز دل خودمـــــــــی
چه فرقی می کند..
در سیرک یا در خانه؟!!
خنده ات که تلخ باشد،
دلت کــه خون باشد،
تو هم دلقکی..!! .
وقـــتــــــی کــنــــارمـــــــی
جـــــــایــــــــی بـــــــــرای هـیـــچ شــــتــــــابــــی نیـــســــــــــت
مــــقــــصــــــــــــد
هــــمـــــــین حــــضــــــور مــــن و تـــــــوســــــــــت!
می دانی..
این از اختیارات روزهای عاشقی است..
که از در و دیوار هم
برایت خاطره می سازد.. تا
بهانه ای برای حاشا کردن روزگاری که بر عشق گذشت
نداشته باشیم..
گاهـــی تنــــــهایـــی بـــرایـــت بـــهتـــر است ...
بـــودن با بـــرخـــی هـــا ...
................................فقط تـــنهـــاتـــرت میکند................................!
آغــ ــوش مـ ـی خــ ــواهــــ ــــم
نـــــ ــه مـــــ ـرد ... نــ ـــه زن ...
خدایـــــــ ـــــــــــا زمیــ ـن نــ ـمی آیـ ـی امشـــ ـــب؟!!
سلام ناهید جونم


خوبی خانومم؟
فـــــــــــــــــــــدات عزیزکم
دوست دارم گلکم
در شهری که خورشید را به قیمت شمعی نمی خرند ، پروانه شدن یعنی تباهی!
خیره شدن به میز
یعنی
چرا میز هست و تو نه؟
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ...
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ !
ﺩﻟﺶ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﻢ به ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ...
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ !
ﺩﻟﺶ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﻢ به ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
این آینــَــــده کــــُـدام بُود کِه ...
بِهـــــتَرین روزهــــایِ عُمــــ ـــــر را ....
حـــَـرامِ دیـدارَش کــــَــردم...؟
من تکرار نمی شوم . . .
ولی . . .
یک روز می رسد . . .
یک ملافه سفید پایان می دهد به من . . .
به شیطنت هایم
به بازیگوشی هایم
به خنده های بلندم
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند :
"دیوانه دلمان برایت تنگ شده "
ما ذره های پوچ
در گیر و دار هیچ
در روی کوره راه سیاهی که انتهاش
گودال نیستی است
آخر چگونه تشنه به خون برادرانیم ؟
از اوج بنگریم
انبوه کشتگان را
خیل گرسنگان را
انباشته به کشتی بی لنگر زمین
سوی کدام ساحل تا کهکشان دور
سوغات می بریم ؟
ایا رهایی بشریت را
در چارسوی گیتی
در کائنات یک دل امیدوار نیست ؟
ایا درخت خشک محبت را
یک برگ در سبز در همه شاخسار نیست ؟
دستی برآوریم
باشد کزین گذرگه اندوه بگذریم
روزی که آدمی
خورشید دوستی را
در قلب خویش یافت
راه رهایی از دل این شام تار هست
و آنجا که مهربانی لبخند میزند
در یک جوانه نیز شکوفه بهار هست
• شاعر: فریدون مشیری
هــمــیــشــه از خــدا مــیــخــواهــم
ک تــورا تــمــنّــایِ دلــی کــنــد
ک مــثــلِ خـــودت پــر از مــحــبّــــت بــاشــد…
آمــــــــیــــــن
" حُباب "
نه تو میمانیْ
نه اندوه ْ
و نه هیچ یک از مردم ِ این آبادی ْ
به حُباب ِ نگران ِ لب ِ یکْ رود قسمْ
و به کوتاهی ِ آن لحظهی ِ شادیْ که گذشتْ
غصه همْ خواهد رفت ْ
آنچنانیْ که فقط خاطرهایْ خواهد ماند.
ملخ افتاده توی خرمن گندم
منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس شونه توی ِ دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت میکوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره
تو از چشم خدا حالم رو میپرسی
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
راستش:
دلم کمی
هوای آجر کرده!
کاش نانی داشتم
تا آجرش کنند؛
می خواستم بی سر پناه از
گرسنگی نمیرم!...
دیگر از آسمان جلی خسته ام و
پل ها زیرشان - همه -
پارکینگ نان خورهای به نرخ شب شده است!
کارتنی کو تا کفه مرگم را بگذارم؟
وای آجی جون داشتم برات کامنت میزاشتم مهمون اومد رفتم اما دوباره بررررررررررررگشتم


چون دوستت دارم خیلی زیاد
چشمان عروسکم را می گیرم
نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد
می ترسم بهانه گیر شود …!
شب را دوستـــ ــ ـ دارم …!
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگار نیم سوخته
مثلا رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است...
دودی که از دهانم بیرون می آید...
دود سیگار نیست...
قلبم سوخته...
دود می کنه...
لدفن هود و بزن
چه صبحى میشه اون صبحى که با صداى گوشى از خواب بیدار میشى صدات در نمیاد
ولی از پشت خط یه صداى مهربون میگه:
تنبل کوچولوى من پاشو میخوام روزمو با شنیدن صدات شروع کنم
عاخه آآآآآآآآآآآجی حون کجایی








نمیگی دلم برات ی ذره شده
بیا پیشم
بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده...
دست به خلاف بزنیـم...!من اندوه تـــو را مـــی دزدم...!
تو تنهـایـی مـرا
تازه بگل هم میخوام بگلم کن
آجی جوووووووووووون چیزی شده وب نمیایی
هر جا هستی برات آرزوی خوشی سعادت دارم
گاهی باید نبود باید نبود تا ببینی نبودنت با کدام بودن پر خواهد شد
سلام ابجی گلم....
خیلی دوست دارم...
پیش منم بیا.....