ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

¤فروشگاه¤

فروشگاه پاسارگاد

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥♥ ♥ ♥ ♥ ♥ برای ورود به فروشگاه بر روی بنر فروشگاه پاسارگاد کلیک کنید حتمایه سربزنیدضرری نداره محصولات متنوعی در فروشگاه هست با تشکر¤¤¤ناهید¤¤¤
نظرات 1 + ارسال نظر
بهروز شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:56 http://aroom.blogfa.com

حدودا 5سالم بود مدرسه نمیرفتم ی دختره تو محله مون بود
آخر شب ک همه ی بچه ها میرفتن خونه سر کنجکاوی میشستیم ته کوچه
دست شلوار هم میکردیم {معذرت..} اون واسه منو دس میزد من واسه اونو {خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی بی ادبیه ولی یادم میاد اصلا بلند ام نمیشد}ولی فقط سادگیه بچه گونه بود
من که میدیدم اون نداره خیلی دلم واسش میسوخت نگو اونم ناراحت بوده ک این چیه من دارم ولی به هم نمیگفتیم
شد وقتی که ختنه شدم
دامن پوشیدمو ناراحت رفتم کوچه اومد پیشم هی اصرار کرد چی شده
منم روم نشد بگم فقط نشونش داذم بعد گفت اوووف شده بزار فوت کنم اومد جلو دید چه وضعیه زد زیر گریه منم بقضم ترکید...
فک کنم مستاجر بودن یادم نمیاد کی رفتن
منتظرم اومدی بگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد