ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

یادمان باشد . . . !


یادمان باشد 


وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم


در برابرش مسئولیم...


در برابر اشکهایش


شکستن غرورش


لحظه های شکستنش در تنهایی


و لحظه های بی قراریش


و اگر یادمان برود


در جایی دیگر


سرنوشت یادمان خواهد آورد


و این  بار ما خود فراموش خواهیم شد

عاشقی


تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟

تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟


تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
...

چیزی نمی‌خواهد

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟


تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟


تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟


تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

تو آیا هیچ می‌دانی،
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است


تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!


ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟


نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!


تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟

نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟


جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی



خدایا آسمانت متری چند ؟

خـــدایـــــا

آسمانت متری چند؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد

        از این به بعد به مخلوقاتت
          یک مترجم ضمیمه کن
                 اینجا هیچ کس
                             هیـچ کـس را نمـی فهمد

                                    خدایا
                                         ببخش که دیگه همش گلایه میکنم
                                                           آخه انصافم نمیدونم کجارفته



نــه دردى دارم و نــه قـلـــبـى


 http://upload7.ir/images/17552879671968366555.jpg

 

 






عـــادت نــدارم درد دلـــــم را بــه هــمـــه کـــس بـگــــویــم‎
‎! ! ! ‎ پــس خـــــاکــش مـیـکـــــنـم
زیــر چـهــــره خـنــــدانــم‎
‎.‎ ‎.‎ ‎. ‎ تــاهــمـــه فـکــــر کــنـنـــد‎ ‎.‎ ‎.‎ ‎.‎ ‎نــه دردى دارم و نــه قـلـــبـى‎ ‎.‎ ‎.‎ ‎.‎ ‎! ! !

حــــــرف دل


 http://upload7.ir/images/26531999581387774444.jpg

 

 



دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…