دیرم شده بود.سریعا لباس هایم را پوشیدم وخودم را به سرخیابان رساندم.خیلی منتظر تاکسی شدم.بالاخره ماشینی نگه داشت وسوار آن شدم و به طرف محل کارم به راه افتادم.طبق عادت قبلی تاسوار شدم در کیفم راباز کردم تاکیف پولم را برای دادن کرایه در بیاورم .چشمتان روز بد نبینه!فکر می کنید چه اتفاقی افتاده بود؟خدا به هیچکس نصیب نکنه.انگار آسمان باز شد واز اون بالا آبسرد تو سر من ریختند.هی خودم را سرزنش می کردم!حواست کجاست ؟اول فکر کردم اشتباه می کنم .وقتی کیفم را خوب گشتم دیدم بله نیست!واقعا نیست!
کیف پولم نبود!یکبار دیگه بادقت گشتم نبود که نبود.
تازه یادم افتاد دیروزکه از ماشین پیاده شدم اون را در نایلونی که دستم بود گذاشتم وخلاصه اینکه هیچ پولی درکیف من نبود.مانده بودم به راننده چی بگویم.شما بودید چکار می کردید؟
شاید اون فکر می کرد من دارم دروغ می گویم وچون می خواهم پولش راندهم این حرف را می گویم.شاید هم وسط راه من راپیاده می کرد ومی گفت خودت برو.
همین که کیفم را می گشتم چشمم به چیز جالبی افتاد که فکری به نظرم رسید. بهترین شانسی که اوردم این بود که عابر بانکم در کیف پولم نبود.
آب دهانم را قورت دادم وباخجالت به راننده گفتم: ببخشید من کیف پولم راجا گذاشتم .مردم وزنده شدم تااین جمله راگفتم .
راننده من را از آینه ماشین نگاهی کردو پس از چند دقیقه سکوت گفت:اشکال نداره خانم اصلاقابل شما رانداره.
گفتم:اگه امکان داره بانکی دیدید نگه دارید تا من از عابرم پول بگیرم.راننده گفت :خانم من که گفتم قابل شما را نداره مهمان من.
گفتم:نه!نه!ناراحت می شوم.بالاخره راننده بانکی نگه داشت و از عابرم پول گرفتم وپولش را دادم .
راستی اگه این اتفاق برای شما می افتاد چکار می کردید؟من توصیه می کنم اول حواستون را جمع کنید تا کیف پول تون را جا نگذارید.بعد از آن هم توصیه می کنم در جاهایی از کیفتان غیر کیف پولتان پولی را برای روز مبادا بگذارید