نگاهت ، نور این خانه ، بیا هم آشیانی کن
؛بیا با بوسه و لبخند ، تو با این دل تبانی کن
¤¤به شمشیــرِ تعابیـرِ قشنگ و پُر تب و تابت
؛ بیا از کلبه ی جانم ، از این پس پاسبانی کن
¤¤بیا فرهاد من باش و تو شیرین کن روانم را
؛تو وامق باش و نامم را چوعَذرا جاودانی کن
¤¤در این یلدای بی پایان، تو شورقصه هایم باش
؛هزارویک شبم باش و ازاین پس هم زبانی کن
¤¤ببین ! موی سپیـد من ، شده تارِ هـزار آواز؛
بیا با شورِ ساز من ، در این لحظه جوانی کن
¤¤به اندوهِ فراق خود ، بزن حــد بر گنـاه من
؛ بیا با سوز و آوازم ، توعشقم را جهانی کن
¤¤اگر نوری نمی پاشی ، سپیــدار روانم را؛
غروب و برگ وبار من به رنگ ارغوانی کن
خیلی جالب بود با آرزوی موفقیت برای شما
آغوش چشمانت
این را بدان
آغوش چشمانت
عصر جمعه نداشت
بستری نرم
جز خیالم برایت نیست
برای همین است
آرام روی خیالم خوابیده ای
خوب می دانی
خیالم برایت تخت است