ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

ادبیات شعروسرگرمی

به وبلاگ خودتون خوش آمدین

¤ داستان زیبای کفش ¤

گالری تصاویر سوسا وب تولز زمستان سردی بود، مهتاب و سامان برای خرید کفش به بوتیکی در خیابان سپه سالار رفته بودند،از میان کفش های رنگارنگ بوتیک آنها بوت سرمه ای رنگی را برای مهتاب انتخاب کردند . یک هفته بعد مهتاب و سامان باهم به کوه رفتند ،آن ها طوری با یکدیگر حرف میزدند که انگار تازه همدیگر رو پیدا کرده بودند ، همین طور کوه را به طرف بالا میرفتند تا اینکه به سنگ بزرگ و لغزنده ای رسیدند ابتدا سامان از سنگ گذشت و دست مهتاب را گرفت تا او را از سنگ رد کند ولی مهتاب پاش روی سنگ لیز خورد دستش از دست سامان رها شد و به طرف پایین پرت شد،سامان مات و مبهوت مانده بود وفقط پایین را نگاه میکرد و فریاد میزد آن قدر داد زد که به زمین افتاد و اوهم لیز خورد ؛ حال 20سال از این ماجرا میگذرد و سامان خودش را نبخشیده و روزش را روی ویلچر کنار قبر مهتاب شب میکند ؛ او خود را مقصر مرگ مهتاب میداند؛ چرا که آن کفشهای لیز را سامان برایش خریده بود . این عاشفانه با عشق آغاز شد و باعشق ادامه دارد . . .
نظرات 4 + ارسال نظر
شادی دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 http://shadi-shadi.blogsky.com

ای بابا مگه با اون کفشا میرن کوه آخــــه؟؟؟

شادی دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 http://shadi-shadi.blogsky.com

برایم دست تکان دادی
برایت دست تکان دادم
تو به نشانه ی وداع
من از شوق دیدار
این کجا و آن کجا …...

شادی دوشنبه 10 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:28 http://shadi-shadi.blogsky.com

نه دست هایت توى جیبم است
نه سرت روى سینه ام
در این گرانى شب هایى که باران
تمامِ ستاره ها را از آسمان شسته است
نمى شود دِل به آسمان زد و براى آرزوهایت
شهاب چید!
کمى برایم آغوش قرض مى دهى!؟
مى خواهم ناز ات را بخرم اما
دل و جیب ام عجیب خالى ست!...

حسین سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 http://www.myimmortalbeloved.blogsky.com

آره منم با شادی خانم موافقم
اخه ادم با بوت لیز کوه میره چیکار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد